یاغموریاغمور، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 32 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

یاغمور بانو

ماجرای خاله رویا و رانندگیش

ا مروز صبح آنا و خاله رویا رفتن و ماشین که چند روز پیش کاراشو انجام میدادن (خریدن) تحویل گرفتن و بعد خوردن ناهار تصمیم گرفتیم با ماشین خودمون بریم به کارهای بیرون برسیم من و دخملم از اینکه سوار ماشین خودمون بودیم خیلی ذوق و شلوغی میکردیم تا اینکه... کمی مونده بودیم به مقصدمون میخواستیم بریم تو کوچه که سر کوچه اگه یک لحظه ماشین دیر تر خاموش میشد جلو ماشین به کلی داغون میشد خلاصه شوق و ذوق ما دیگه تموم شد و ما تا مقصد ساکت و شوکه نشستیم موقع برگشتن رویا سر کوچه پارک کرده بود منتظر مامان بودیم وقتی مامان دیر کرد تصمیم گرفتیم از کوچه بیرون اومده یک گوشه خیابان پارک کنیم تو خیابان ما بین دو ماشین جای پارک بود...
13 ارديبهشت 1393

حمام یاغمور و آب رفتن انگشتان

یه نگاه به اون ور یه نگاه به این ور خوب امنیت برقراره بذار ببینم انگشتامو آب نبرده؟ یک...دو... سه... چهار...پنج آخ جون همه انگشتام سر جاشونه خوب حالا ببینم مزشون تغییر نکرده باشه این آخری رو هم مزش کنم خوب خدا رو شکر تغییر نکرده مامانی تو هم بچش مزه اش تغیر نکرده باشه نه اصلا نمیخوام نچش مال خودمه خوابم اومد لالا کنیم مامانی     ...
13 ارديبهشت 1393

عکسهای متفرقه از این روزهای یاغمور و دوستاش

  گل من الان تو یک سالتو تموم کردی وارد دو سالگیت شدی ساکت اما شلوغ جیغ جیغو اما با نمک مثلا وقتی کسی پتومونو میکشه روش جیغ میزنی و پتو رو از روش میکشی و اگه دیدی زورت نمیرسه به آنا نگاه میکنی آنا رو صدا میزنی و میگی آنـــــــــــــا بـــــاخ یــــــاخ(نگاه کن نگاه کن) و انا پتو رو میگیره(همین الان که دارم اینا رو مینویسم داری با آنا جون جنگ میکنی ) معنی خیلی از کلماتو میفهمی و به خوبی منظورتو بهمون میرسونی( تو جنگ با آنا موفق شدی و پتو رو ازش گرفتی ) مثلا وقتی میخوای بری بیرون اول میری لباسای خودتو میاری بعد لباسای منو بعد میگی دَردَر(گردش) وقتی دوستاتو میبینی ذوق میکنی ولی این حالت فقط همون دقایق اوله بعد با ه...
13 ارديبهشت 1393