یاغموریاغمور، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 32 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

یاغمور بانو

و باز تو...

                                              از این پس سعی میکنم بیشتر مطالبتو با زبون خودت بزارم چون بیشتر صحبت هات شیرین و قابل فهم هست   این هفته ارازی مهمونمون بود و شما هاهم مثل همیشه بیشتر دعوا میکردید تا بازی اما یک لحظه شیطون رفت تو جلدتون و تصمیم گرفتی اراز و خوشگل کنی نقل قول از یاغمور: اراز گه باشیوی دارییم (اراز بیا موهاتو شونه کنم) بعد شونه کردن باخی...
7 مرداد 1393

باکو

    سلام به همه دوستا با تشکر ازتون که در نبودممون بهمون سر زدید و اما عسلم ما! ما رفتیم و سفرمون 10 روز طول کشید فکر کنم بیشتر از همه هم به شما خوش گذشت متاسفانه زیاد عکس ننداختم چون همه جاش برام تازگی داشت و بیشتر ترجیح دادم از اون زیبایی ها لذت ببرم تا وقتم و به عکس انداختن بذارم. اگه هم بخوام باکو رو در چند سطر توضیح بدم اینگونه بود: هواش کمی شرجی ،گرم،مردمش گرم و صمیمی، خیلی با فرهنگ در جمع مثلا وقتی خانوم در هر شرایط و سنی سوار اتوبوس میشد فورا اقا ها از جاشون بلند میشدن و به خانوم جا میدادن اونجا اقاها به این حرف عمل میکردن که:خانوم ها مقدم ترند، معماری ساختمونش عالی بود ،وضع اسفالت خ...
1 مرداد 1393

مسافرت

  امروز صبح اتاقمون و حسابی جمع و جور کردم و از چند روز پیشم داشتم واسه بابایی حبوبات و امثال اون میپختم تا در نبودمون بتونه راحت تر و سریعتر غذا واسه خودش اماده کنه وقتی تصور میکنم فردا قراره راهی بشیم خیلی خوشحال میشم بعد ار چند سال دوری اگه خدا بخواد قراره بابامو ببینم اما بعد ار سیری تو رویاهام وقتی یاد بقیه افراد خونه میوفتم دلگیر میشم کاش امکانش بود و همه باهم میرفتیم مثل قدیما همه خونواده واسه چند روز هم که بشه کنار هم بودیم و کلی عکس و فیلم از لحظه به لحظمون میگرفتم تا توی یک همچین روزایی که پر از دلتنگیم پر از حسرت پر از عقده و نبود خانواده میذاشتم جلومو نگاه میکردم تا همه اونا برطرف میشد اما چه بد که همه عمرمو...
17 تير 1393

چند روز گذشته

                      سلام به تو  و  به پیش پیشوی نازم هفته ای که گذشت هفته تو بود اول بازی تو پارک بازی فروشگاه رفاه و بعد شنا تو استخر خانگی رفتی اون بالا چیکار؟چطوری رفتی هان؟ تلاش بی دریغ بابا و عمو علی برای باد کردن استخرت و حالا نوبت تو هست که استخر و پر کنی و در پایان لبخند رضایت جملات بیاد موندنی این هفته: بابا داشت به شوخی مشکونت میگرفت تو هو اون و به من چوغولی کردی و گف...
14 تير 1393

میهمانی خدا

                                       با سلام خدمت همه دوستان و خواندگان عزیز ماه نزول قران مبارک خدا قوت عزیزان                                                                ...
9 تير 1393

چند تا عکس از چند روز

                 سلام به همه دوست جونا و خوانندگان عزیز این چند روزی که برات ثبت نکردم و میخوام به روایت تصویز برات بنویسم اینجا قرار بود انا اینا بیان منم گفتم تا اب پر بشه برم یک سری به غذا بزنم و بیام اومدم دیدم شما زحمت شستن بلوز بابایی رو کشیدی و کار چندانی برا من نمونده صبحش خونه انا بودیم که داشتی با رو یخچالی ها بازی میکردی و اتل متل براشون میخوندی و عصر رفتیم پارک نور که تقریبا به همه وسایل بازیش با ترسم باشه سوار شدی البته به استخر توپ نرفتی و اقا پسر در تصویر هر کاری کرد تو هم بری تو نرفتی البته ...
1 تير 1393

31 ماه

                             دخنر نازم الان شما 31 ماه و22 روزه هستی  وزنت حدود 14 کیلو و قدت تقریبا 98 سانتی متر از نظر فیزیکی تقریبا 11 کیلو وزنت و 52 سانتی متر قدتت تغییر و افزایش یافته ،ظاهرا شکر خدا رشدت خوبه. اما روحا بلاتر ،شلوغ تر................. شدی لغت نامت: ننص:صندل-اوشاخ اَدب: بی ادب اوشاخ -نیسنَنیم:هیسلَنیم-اَبس:اسب-مینَس:میلچَه-مَمَسه:مدرسه-(خیلی لغات دیگه که اگه یادم بیاد اضافه میکنم) جمله های بانمکت: حنایی تِزتِز بوفو یه یکَ حانیم قیز اول قدا...
26 خرداد 1393

هفته ای که گذشت

                              سلام به همه شما دوشت جونا و به روی ماه دخملی این هفته کمی تنبلی کردم و مجبورم همه روزهای هفته رو تو یک پست برات ثبت کنم                                         17 خرداد رفتم پی کار عینک تو مسیر پارک بود اما چون هوا گرم بود قول دادم شب شام هم میذارم میریم شب تا بابایی بیاد شام و اسباب پیکنیک و محیا کردم و با یک ...
22 خرداد 1393

سوت زدن

                              این پست با زبون یاغمور نوشته شده% چند روز پیش بابایی برام بستنی خریده بود و تش سوت داشت و من اولین بارک بود که به این وسیله اشنا میشدم من :بو یــــــَمــــــــَندی؟           (این چیه) آچیا مامان:فیشگا،قوی آزیوا پوله      (سوت بذار تو دهنت فوت کن)   نـــــــــــَبیلیم فیکر اِلـَدیم نــَفدر چوخ سالسام ازیما و زور وریب پولـَسم سَسی اوجا چیخار (چه بدونم فکر کردم هر چقدر بیشتر تو دهنم بذارم و بیشتر زور بدم صداش...
16 خرداد 1393