شب یلدا و....
سلام به همه کسانی که به خونه کوچیک اما پر از خاطراطمون سر میزنن و ما رو از یاد نبردن
اول میخوام یلدا رو برات بنویسم گلم:
شب قبلش من و تو رفتیم خونه انا و تا 2 شب به خاله رویا کمک کردیم تا تدارکاتی که قرار بود و انجام بده رو درست کنه و روز بعدش خاله اینا هم اومدن و شب خانواده خاله و ما و انااینا کنار هم یک یلدای تقریبا 3 ساعته گرفتیم و خاله اینا رفتن خونه مادر شوهرشون و ما و انا اینا هم اومدیم خونه ما
مثل همیشه به تو بد نگذشت چون دو روز من پیشت بودم با خاله و انا و روز بعدشم با سویل و اراز کلی بازی کردی
اما من:من خیلی خیلی ناراحت بودم و الان که دارم اینا رو مینویسم باز هم ناراحتم چون میگن:شب یلدا همه جمع میشن خونه بزرگ خانواده البته همه افراد خانواده دور هم قصه میگن یاد اوری خاطرات میکنن فال میگرن و.... خلاصه یلدا بهانه ای میشه تا همه کنار هم و با هم باشن اما قدرت یلدا هم به جمع کردن ما کنار هم نرسید متاسفانه دایی اینا نیومدن به خاطر دوری مسیر و بابا بزرگم هم کنارمون نبود و مطمئنا امشب و مثل هر شب دیگه تنها بود و شاید غمگین و شب ما هم یک شب دراز و ....نبود و مثل هر شب بود و همون ساعت خواب هرشبمون بود
اما تنها چیزی که دلم و اروم میکنه شادی تو هست فقط تو
چند عکس:(به علت قاطی کردن ویندوز عکس ها کوچیک هست در عصر وقت بزرگش و میذترم مجددا)
خاله رویا سنگ تموم گذاشته بود دستای تو سویل و لاک هندونه ای زده بود
دستای تو سویل
با این مدل که الگوش بود مو نمیزنه
ژله تزریقی
الگوش
دسر،ژله دو رنگ،ژله ساده
الگوشم اینه
الگو دسر هم این میتونه باشه
پشمک
الگوش(ولی خداییش از الگوش بهتر در اورده نه؟)
کیک هندوانه
الگوش
ژله هندوانه
الگوش
اینم بقیه مخلفاتمون
و این چهره دخملی با دیدن این همه هنر
و کوچولو های افسانه ای ما
به خاطر نداشتن عکس تکی مجبور شدم عکس دسته جمعی بزارم
و این چنین به پایان رسید شب ما!
پساپس یلدای همگیتون مبارک