یاغموریاغمور، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

یاغمور بانو

گلم بیحاله

1393/2/28 11:29
نویسنده : مامان یاغمور
228 بازدید
اشتراک گذاری

                    http://www.sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

درد دارم دیگه طاقت دیدن مریضی تو ندارم روز اولی که از بیمارستان ترخیصت کردم به خودم و تو قول دادم قول مردونه که مراقبت باشم و دیگه نذارم تا عمر دارم پات به دکتر و بیمارستان برسه اما وفای به عهد نکردم چند ماهه بودی که ذات الریه گرفتی و باز درد کشیدی و چند ماه یک بار این درد کشیدنات تکرار میشه از خودم متنفر میشم چرا بیشتر مراقبت نمیشم چرا قدر سلامتی تو روز های سالمی تو نمیدونم

امروز از صبح تب داشتی ولی شدید نبود و باهات بازی میکردم که کسالت وجود کوچیکت و نگیره عصر بابا اومد به اونم بروز ندادم و ازش خواستم ببریمت پارک تا حال و هوات عوض بشه عوض شد داشتی کم کم خوب میشدی که برگشتیم خونه بابایی فهمید و شروع کرد هی به راپورت گرفتن در مورد تبت و هی گفتن اینکه تبش شدیده و .......

حالت رفته رفته بد تر شد سر شام دیگه هیچی نخوردی و سرخه سرخ شدی بردمت طرف خودمون کمی بهت رسیدم شیاف و امثال اون مصرف کردم اما این تب لعنتی کم نشد که نشد مجبور شدیم ببریمت درمانگاه هر موقع میبریمت اونجور جاها یاد اون روزا میوفتم بدنم داغه داغ میشه یاد روزایی میفتم که بیرحمانه دست و پاتو سوراخ سوراخ میکردن جلو چشمام اما من کاری از دستم بر نمیومد و ترس از بازگشت به همون روزا بدنم و سست میکنه

اما مگه این بابات میذاره من حتی راحت حال و هوامو حس کنم بدتر از من بازم من بروز نمیدم یه حالایی به خودش میگیره که کارمون برعکس میشه من به اون دلداری میدم و یه جوری وانمود میکنم که چیز مهمی نیست و نترس و از این حرفا...

خلاصه بردیمت در مانگاه دکتر قریب امپول و شربت ......دکتر گفت چرک داره گلوت و باید یک ساعت و نیم بشینید اینجا اگه تبش پایین نیومد فکر دیگه ای بکنیم

فکر دیگه یعنی چی بستریش کنید دیگه نمیذارم بیچاره بچم کل دهنش زخم در اورده و یک دندون کوچولو داره در میاره و به روایتی داره درد چند درد و تحمل میکنه  فداش بشم که چقدر گریه کرد

اما خدایا هزار بار شکرت که امشب هم پایان خوشی داشت و بعد یک ساعت تبش نسبتا پایین اومدو اومدیم همه با هم خونه حتی دحملی حالش انقدر خوب بود که خودش کوچه رو راه میرفت و بازی میکرد

     

خدوندا تمام بیماران بخصوص بچه های معصومی که تو تخت بیمارستان ها دراز کشیدن منتظر نگاه تو هستند و شفا بده      

                                                           (آمین)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)