خرید
چند روز پیش دیدم هوا خوبه, واسه اساسی گشتن تو بازار و خرید لباس برا دخملم
با خاله رویا حاضرشدیم و رفتیم بازار و تا یک دست لباس برات به خریم چه بلاهایی که
سرمون نیاوردی دیگه اخر, اخرا هم شدید میگرنم گرفته بود هم از خستگی ذهنی
و حرص کم مونده بود اشکم در بیاد و به خاطر سردرد حتی نتونستم زیاد چونه بزنم واسه
تخفیف و الانم که الانه هنوزم عذاب وجدان روحی دارم که نتونستم درست و حسابی
تخفیف بگیرم
تو مغازه نمیذاشتی تنت کنم و پروو کنم و تو خونه نمیذاشتی از تنت در بیارم
بعضی وقت ها فکر میکنم نکنه این دختر از قصد این کارارو میکنه که دستی دستی دیوونم
کنه؟!
بعد خسته کردنم بازیت گرفته بود و نمیذاشته با دل شیرین یکی دو تا ازت عکس بگیرم
مبارکت باشه شیرینتر از عسلم چقدر هم برات میاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی