با گذر زمان
تو این چند مدت که وبت و به روز رسانی نکردم خیلی اتفاقات افتاده برات مهمتر از همه یک سال بزرگتز شدی
یکم قدت بلندتر شده یه ریزه وزنت بیشتر شده,شیرین زبون تر, موهات بلند تر و صد البته فرتر
غذا خوردنت نسبت به قبلا ها بهتر شده, کمی لجبازی ولی با ادب, کم کم داری خوندن یه چیز هایی رو یاد
میگیری البته با کمک مامانی,بازم مثل قبل عاشق حیواناتی به خصوص گربه ,بیرون و بهتر میشناسی و وقتی
میریم به جایی که رفت و امدمون نسبت به جاهای دیگه بیشتر مسیر و میشناسی مثل خونه خاله,عزیز,انا...
دوتا ماهی داشتی اسم یکیشون گل پری بود که به قتل رسید ما که میدونیم قاتل کیه ولی خوب اسم اون یکی
پری دخت که تو میگی پری دختر و صبح به صبح بیدار میشی و قبل من به اون صبح بخیر میگی,دوتا جوجه داشتی
که یکی حنایی بود و یکی ذغالی که دیدیم مثل اینکه عاقبت اونها هم شبیه گل پری دادیم همسایمون بزرگش
بکنه, همبازیت عمو علی هست البته زیاد فاصله سنی ندارید حدود22 سال ,اکثرا به شبکه پویا نگاه میکنیم تقریبا
8 ساعت در روز,ساعت خوابت که عالیه صبح 10 بیدار میشی و 1 شب با زور با تهدید و با ..... میخوابی و این
کارات تمومی نداره مثل ریخت و پاش هات بعد امر کردنت که آچیا مامان(جیگر مامان) جمش کن حوصله ام سر
رفت و و و .....
میشینی میگی مامان عکس بگیر ژستت و برم
میخوای مستقل بشی؟!
اصلا هم که بیرون نمیریم(شب روز زمستون تابستون فرقی نداره)
تولد بابایی
از بزرگ به کوچیک:الیار(پسر دایی)،یاغمور(دخملی)،اراز(پسر خاله)
تولد دخملی(یه جشن کوچیک خودمانی،انا اینا-عزیز اینا-عمو ابراهیم با خانومش-خاله شهره با خانواده-دایی خسرو با خانواده)
تولد پسر دختر دایی مامان
تولد سویل و اراز
مثلا رفتی خرید با انا تا کمکش باشی
اسم عروسکت القا هست و یکی از وسایلی که نشه نمیشه(بیشتر وقتها هم با اون میخوابی)
این و بابا تو سالگرد ازدواجمون به تو خرید به چه مناسبتی هنوزم نمیدونم اما هنوزم حرس میخورم
تو اراز جون همیشه در حال جنگید ولی همیشه هم دست از هم بر نمیدارید
فدات شم که اینجوری رفتی بغل بابایی نشستی(روزهایی که بابا رو خیلی کم میدیدی و دلتنگش میشدی)
یاغمور ازاریه ارازی
عیدیه عمو علی
اینا هم همون حنایی و ذغالی هستند
داری با بابا صحبت میکنی(نشستن و)