هدیه
دو روز پیش خاله رویا به بابایی زنگید و گفت برات کادئو روز پدر خریدم بیا ببر خدا شاهده که بابا چه ذوقی میکرد و تا فرداش هم دروغ نشه 3،4 بار زنگیده بود که عصر بیار خونه خاله شهره بیام ببرم منم هی میگفتم ذوق نکن و زد حال میخوری اما کو گوش شنوا خلاصه دیروز به من زنگید و گفت برو خونه خاله شهره منم میام اونجا تا به زبون خودمون بالدیزیم به من کادئو خریده بریم اونو بگیریم خلاصه رفتیم کمی بعد بالدیز جونش هم اومد حالا همه منتظریم تا کادئو بیاد به علت نبود کاغذ کادئو به چادر نماز سویل پوشونده بود حالا ....
تاب تاب،تاب تاب 1،2،3 وای یه اسکویتر برا یاغمور
حالا ما ساسان رویا یاغمور
خلاصه از دیروز ساسان تحت نظر روان پزشکه اخه بد جوری از برجکش خورد
و اینم یاغمور بانو با هدیه اش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی