و باز تو...
از این پس سعی میکنم بیشتر مطالبتو با زبون خودت بزارم چون بیشتر صحبت هات شیرین و قابل فهم هست
این هفته ارازی مهمونمون بود و شما هاهم مثل همیشه بیشتر دعوا میکردید تا بازی اما یک لحظه شیطون رفت تو جلدتون و تصمیم گرفتی اراز و خوشگل کنی
نقل قول از یاغمور:
اراز گه باشیوی دارییم (اراز بیا موهاتو شونه کنم)
بعد شونه کردن
باخیم به به نه خوشگیل اولدون(ببینمت به به چقدر خوشگل شدی)
روز بعد رفتیم افطار و شاهگلی که بعد انایی رو هم دعوت کردیم و اومدن خیلی خوش گذشت به خصوص به تو دخملی رفتیم باغ وحشش و کم مونده بود بابایی بخاطر حمله اقا خره تو بیمارستان بستری بشه
این نگاه های وحشت زده هم بخاطر ترس از صدای ترن هوای هست
روز بعدشم مهمون عمو نادر بودیم و میونه تو با فاطمه و علی خیلی بهتر از میونت با ارازی هست و همیشه با هم میخوابید
خوابگاه کودکان جای اراز خالی
اینجا هم من و زن عمو داشتیم جعبه تزیینی درست میکردیم تو گربه و فاطمه خرگوش
روز بعد رفتیم پارک پردیس فجر
روز بعد هم بعد افطار بیرون و گشتیم و تو در حین انتخاب شیر
این هفته هم اینچنین بود