این هفته
سلامممممم
این هفته بعد از مدت ها به خودم اومدم و دیدم اقا ما دو تا شدیدا عادت کردیم به پرسه زدن تو بیرون و روزی که بیرون نریم تا خود شب تقریبا با هم در حال جنگیم و دیگه تصمیم گرفته حد الممکن بیرون نریم
شنبه :خونه بودیم
یکشنبه :ناهار مهمون داشتیم خاله اینا بودن و عصر شما با بابایی و عمو علی تشریف بردین استخر
دوشنبه :شب مهمون عمو نادر بودیم و بابا قرار بود شب کار بشه و ما شب و اونجا موندیم و خیلی خوش گذشت اما بابا ساعت 11 شب برگشته بود خونه
سه شنبه :عصر برگشتیم خونه پس بازم بیرون بودیم و تو راه برگشت برات کتاب نقاشی خریدیم
چهارشنبه :صبح رفتیم خونه خاله و شب عیادت پسر دایی لوزه هاشو عمل کرده بودن و شام مهمونشون بودیم
و امروز پنجشنبه: فعلا تا این ساعت خونه تشریف داریم
و اما من و تصمیمم ، تصمیم گرفتم دیگه تصمیم نگیرم چون کاملا برعکسش میشه
اهان و اما عکسای این هفته ات متاسفانه این هفته با تحریم پدر جانت روبرو بودم و فعلا تا اطلاع ثانوی از وجود دوربین و گرفتن عکس محروم و معذورم