به روایت تصویر
روزی که رفته بودیم دکتر تا باند دستت و باز کن و تا وقتمون بشه اومدیم شاهگلی و کلی خوش گذرونی کردی
یه روز علی و فاطمه اومده بودن خونمون
جشن تولد عروسکت بود و همه عروسکات و دعوت شده بودن
روزی که رفته بودیم پارک ابی و منتظر شروع تایم بودیم از ساعت 1 تا 6 داشتی بازی میکردی اما باز سیر نشده بودی و موقع برگشت گلایه میکردی
یک روز گرم تابستون
درست کردن گل با خمیر بازی هات
و رضایتت بخاطر هنرت و عکس گرفتن از هنرت
بیست مرداد تولد عزیز بود و کیک خریدیم و رفتیم خونشون و سوپرایزش کردیم
و اینم دیشب که بردیمت شهر بازی سهند که کلی هم خوش گذرونی کردی
امیدوارم روزگار همیشه به کامت شیرین باشه عزیز دل مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی