بدون شرح
سلام به روی ماه همه شما دوست جونی ها و دخترم مونسم و همدمم
روزی که زن عمو جون داشت اسباب کشی میکرد و فاطمه و علی اومده بودن خونه ما
بازی با خانه سازی هات
شهر بازی سهند
و دو روزی که خونه انا بودیم تا انا جون بیاد و با هم بریم تهران عروسی پسر خاله مامانی اینجا سفره رو باز کردی و منم مهمون نهارتم
اینجا هم با کارتهای شهربازی داری سوپ درست میکنی
و وقتهایی که حوصله ات سر میره
و اینم 8 شهریور تالار عروسی دختر عمو بابایی
تو اتوبوس در راه برگشت از تهران
و اینم پنجشنبه هفته ای که گذشت رفتیم شاهگلی و کلی برات خوش گذشت و این بادکنک و هم از پیتزا فروشی برداشتی اما وقتی صبح بیدار شدی و دیدی بادش رفته خیلی برات عجیب بود و خوشت اومده بود