تونل زمان
نوشته بودم که تو خونمون یک مهمون کوچک 30 روزه داریم با اومدن اون به خونمون یاد اولین روزهای تو افتادم ،یاد 2.5 سال پیش ،یاد اون روزی که تو بدنیا اومدی 10 روز تمام خونمون ماتم کده بود روزی که از بیمارستان ترخیص شدم و قبل از اینکه برم خونمون اومدم به بیمارستانی که تو بستری شده بودی،انگشتم و گذاشتم لای دست راستت گریه کردم ازت یک قول خواستم <<تنهام نذاری>>از دستت اعصبانی بودم بهت گفتم ما که اینجوری باهم قرار نذاشته ...
نویسنده :
مامان یاغمور
23:36