یاغموریاغمور، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 32 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

یاغمور بانو

این هفته

                         سلامممممم این هفته بعد از مدت ها به خودم اومدم و دیدم اقا ما دو تا شدیدا عادت کردیم به پرسه زدن تو بیرون و روزی که بیرون نریم تا خود شب تقریبا با هم در حال جنگیم و دیگه تصمیم گرفته حد الممکن بیرون نریم شنبه :خونه بودیم یکشنبه :ناهار مهمون داشتیم خاله اینا بودن و عصر شما با بابایی و عمو علی تشریف بردین استخر دوشنبه :شب مهمون عمو نادر بودیم و بابا قرار بود شب کار بشه و ما شب و اونجا موندیم و خیلی خوش گذشت اما بابا ساعت 11 شب برگشته بود خونه سه شنبه ...
20 شهريور 1393

دختر شاغلم

                       دیروز جمعه طبق قول بابایی صبح زود بیدار شدین و رفتین سر کار و اینگونه شد که  دخترم شاغل شد هر نیم ساعت یک بار زنگ میزدی حالم و میپرسیدی و بهم وعده میدادی که برات مامان اومدنی قاقا میخرم و نیم ساعت گذشته رو برام قریب به 5 دقیقه تعریف میکردی و بابایی میگفت ساعت حرکت نمیکنه از این حرف این نتیجه رو میگرفتم که بابا رو تقریبا دیونه کردی و اما من تو خونه دلتنگت بودم یکبار که زنگ زدی و گریه کردی که بابا من و میزنه دلم واقعا ریش ریش شد و چقدر بعد قطع کردنت گریه کردم که البته بابایی قسم خورد که انبار و زدی بهم و ...
15 شهريور 1393

شیرینم

                                              سلام سلام به دنیای شیرینم و به شیرینی های دنیا گل مامان چند روزی بود اینترنت قطع بود و متاسفانه نتونستم به روز کنم و امروز بجاش چند تصویر از چند روز میذارم چند روز پیش  بابا بهت لی لی راه رفتن یاد نیداد اخ که چقدر میخندیدی و ذوق میکردی مثل اینکه تازه راه رفتن یاد گرفته باشی و مستقل باشی و ما رو با خنده های شیطانی خودت میخندوندی ...
13 شهريور 1393

روز دختر مبارک

        برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم یک دل پر امید و مهر ، ترانه ساز غصه ها هدیه من به دخترم ، همون غریب بی ریا دخترم روزت مبارک ...
7 شهريور 1393

مدلم

                                                                  گل مامان دیشب عمو علی حقوقش و گرفته بود و کلی گاگا لی لی برات خریده بود +عروسک پت و مت +برا صبحونه فردای خودشون یعنی همه خانواده زینگ همون پاچه که زحمت پختش به گردن اینجانب بود این عکس یاغمور بانو با عروسک های جدیدش و این...
5 شهريور 1393

جای دندون

                                      سلام گلم امروز کلی کار کردم و خیلی خسته اما حیفم اومد این مطلب و نذارم امروز صبح هی دنبال یک چیزایی بودی که گاز بگیری منم گفتم حیف دندونای نازت که با گاز گرفتن چیزای سخت خرابش کنی و دادم خیر سرم دست من و گاز بگیری و اینم گاز گیرنده هست (تور رو تنشم توری هست که قرار بزنیم به پنجره) هیچی دیگه الان از صبح این قسمت از دست مو حس نمیکنم حالا احوالات من: یاغمور: سازمان مبارزه با حیوانات جونده:   ...
4 شهريور 1393

دخترم

                                                          سلام به شما خوانندگان عزیز سلام به دختر لجبازم این روزا از دستت شدم این این یعنی هم منو فراری میدی هم دیگه واقعا به گریه میندازی بچه هم اینقدر لجباز نوبرش والله نمیدونم چرا اصلا تازگی ها به حرفمون گوش نمیدی و خیلی لجباز شدی منم حالا که این طوری منم ثبت میکنم تا بزرگ شدی ببینی همیشه ساکت و اروم نبودی و این روزا رو هم من پشت سر میگذارم انشاا...   راستی این هفته کار زیادی نکردیم در واقع...
3 شهريور 1393

و اما تو:

                     و اما تو: نازنینم واقعا شدی برام یک دوست صمیمی از اونایی که برا ادم حکم خواهر و دارن شدی تمام عمرم سبب وجودم هست و نیستیم دور از گوش بابایی من رفته رفته با تو معنی واقعی عشق وابستگی رو میدونم هیچ کس و هیچ چیز مثل تو من و پا بند این زندگی و این دنیا نمیتونه بکنه با تو ،با تو و باز هم با تو تمام دقایق عمرم با تو سپری میشه یک معجزه کوچک اما خیلی بزرگ مامانی وقتی از تو مینویسم و از شیرین کاری هات نمیدونم چرا نا خواسته اشک تو چشام جمع میشه میدونم چون دارم لحظه هایی که باهات سپری کردم مجددا تکرار میکنم و این یعنی زندگ...
28 مرداد 1393

خونه انا

                             سلام  به روی گل همگیتون ما وقتی میریم خونه انا وقتی تنهاییم یاغمور بانو همش  که نه ولی بیشتر با عروسکاش بازی میکنه و این بار کمی متفاوت تر دیدم به اصطلاح خودش داداششو انداخت رو پاهاش داره براش قصه شنگول منگول و میگه: یکی بود یک دونه خدا بود یدونه شنگول بود مامانش میره بیرون اقا گرگه میاد در و میزنه تق تق تق میخورتش جملات محبوبم تو این قصه:اقا گرگه=اواگرگه و اشاره به جزییات قصه=تق 3 بار در ضمن ممنون که مامانی قصه رو به این مفیدی کوتاهش...
26 مرداد 1393

شتشوی کودک

                                        سلام دخترم یک عروسک داری به اسم دست کوچولو چرا دست کوچولو چون وقتی شکمش و میزنی شعر زیر و برات میخونه: دست کوچولو           پا کوچولو          گریه نکن بابات میاد       تا خونه همسایه ها           &n...
26 مرداد 1393